13مرداد 93 داراب
**خانه ای بود پر از سابقه تنهایی**
بشر امروز چون درنده ای دیوانه وار بشر را می درد و یادش رفته که از کجا آمده و به کجا می رود و انسانیت اصیل را اسیر دست خود ساخته.
خـــــانه ای بود پر از ســـــــــابقه تنهایی
و ســــکوتی که پر از رفـــــتن بی پروایی
شانه در شانه هم بوده صــبا با من و تو
دست در دست حیا بود و قلــم فرسایی
مـــــــــاتم از دور خبر داد ز جا برخـــــیزید
بگریزید از ایــــــــن جایـــــــــگه یغــــمایی
رفتن و رفتن و رفتن به کجا خواهی رفت
ننشینید در ایــــن جان و تن هرجـــــایی
یاد انسان که سفر کرد و دگر بازنگــشت
کــاش می ماند در آن دیده پر بیـــــنایی
بشــــــــر امروز به درنده ناطق مــــــــاند
غره گردیده از آن وسعت بی هــــمتایی
رفتم و رفتم و رفتم ز سراشیب وجــــود
سخت وامانده از این سختی سربالایی
شـــادی خانه ما رفته به یغـــــما امـــروز
می برد باد صبا هرچه تـو می فرمـــایی
یاد یلدا که شبی آمد و با خـــــاطره رفت
مـــــانده در خــــاطر من یاد شب یلدایی
3 نظر از فتاح بحرانی.: مانده در خاطر من یاد شب یلدائی
یادم نرفته یاد تو در غرب آن غروب
یاد گمنامی من باد که گمنام گذشت
کار من نیست پیاده برم تا ته دل
47760 بازدید
406 بازدید امروز
344 بازدید دیروز
1698 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian