** آشنای ناشناس**
تهران سال ۶۲
شهره جان امروز می آیی به دیدارم چرا
بی وفا حالا که من رنجور و بیمارم چرا
سالها از دور بودم با صدایت آشنا
آمدی امشب کنار بستر زارم چرا
بار عشق تو فزون گشته به بار خاطرم
باری از من بر نداری گشته ای بارم چرا
چون که دانستی به آزارت دلم خوش می کنم
کرده ای اکنون تو دیگر ترک ازارم چرا
من که سبزی را به جنگل می دهم با سبزیم
چون نی خشکی میان خشک نی زارم چرا
امدی اما دو صد افسوس بس دیر امدی
چشم خود می بندی امشب روی دیدارم چرا
مدتی فتاح برو دکان عشقت را ببند
رونقی دیگر ندارد کهنه بازارم چرا
از فتاح بحرانی
http://fbahrani.blogsky.com
یادم نرفته یاد تو در غرب آن غروب
یاد گمنامی من باد که گمنام گذشت
کار من نیست پیاده برم تا ته دل
46443 بازدید
78 بازدید امروز
303 بازدید دیروز
1397 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian