ای اهل دنیا
آذر ۸۳ داراب
ای اهل دنیا امشب از مستی خرابم
نیمی ز تن در آتش و نیمی در آبم
عمری ز من باقی نمانده تا سرآیم
غم نامه ی رنگین در این خونین کتابم
من با جوانان وطن سوگند خوردم
دل بر نمی گیرم من از حرف حسابم
با خون دل خوردن گذشت عمر نجیبم
مادر بیا بنشین کنار تخت خوابم
در بارگاه بی زوال آفرینش
من نامه ی نا خوانده ی نا بی جوابم
دستی کجا تا واژه چینم از ضمیرم
دریایی از گلواژه دارم در سرابم
تیر شهابم می روم تا عمق هستی
مجذور ضرب بی نشان دارد شتابم
عکس تو بر این جام من افتاد و خندید
با عکس تو می نوشم امشب من شرابم
با مادرم گفتم حدیث بند و زندان
گفتا مگو فتاح مکن دیگر کبابم
1 نظر
از فتاح بحرانی : با مادرم گفتم حدیث بند و زندام
www.fbahrani.blogsky.com
یادم نرفته یاد تو در غرب آن غروب
یاد گمنامی من باد که گمنام گذشت
کار من نیست پیاده برم تا ته دل
44812 بازدید
13 بازدید امروز
24 بازدید دیروز
116 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian